حکایت و عبرت

حکایتها و داستانهای عبرت آموز

حکایت و عبرت

حکایتها و داستانهای عبرت آموز

در زمام خلافت عمر دو نفر امانتى را نزد زنى به ودیعت گذاشتند ....

توطئه اى که فاش گردید.

در زمام خلافت عمر دو نفر امانتى را نزد زنى به ودیعت گذاشتند ....

توطئه اى که فاش گردید.


در زمام خلافت عمر دو نفر امانتى را نزد زنى به ودیعت گذاشتند و به وى سفارش نمودند که تنها با حضور هر دوى آنان ودیعه را تحویل دهد.
پس از مدتى یکى از آن دو به نزد زن رفته مدعى شد که دوستش مرده است و ودیعه را مطالبه نمود. زن در ابتداء از دادن سپرده امتناع ورزید ولى چون آن مرد زیاد رفت و آمد مى نمود و مطالبه مى کرد، ودیعه را به وى رد کرد. پس از گذشت زمانى مرد دیگر به نزد زن آمده خواستار ودیعه گردید، زن داستان را برایش بازگو نمود که نزاعشان در گرفت ، خصومت به نزد عمر بردند، عمر به زن گفت : تو ضامن ودیعه هستى . امیرالمومنین علیه السلام در آن مجلس ‍ حضور داشت ، زن از عمر خواست تا على علیه السلام بین آنان داورى کند، عمر گفت : یا على ! میان آنان قضاوت کن . امیرالمومنین علیه السلام به آن مرد رو کرد و فرمود: مگر تو و دوستت به این زن سفارش نکرده اید که سپرده را به هر کدامتان به تنهایى ندهد، اکنون ودیعه نزد من است ، برو دیگرى را به همراه خود بیاور و آنرا تحویل بگیر، و زن را ضامن ودیعه نکرد و از این راه توطئه آنان را آشکار نمود؛ زیرا آن حضرت علیه السلام مى دانست که آن دو با هم تبانى کرده و خواسته اند هر دو نفرشان از زن مطالبه کنند تا او به هر دو غرامت بپردازد


فروع کافى ، کتاب القضاء و الاحکام باب النوادر، حدیث 12. تهذیب باب الزیادات فى القضایا والاحکام ، حدیث 11